محل تبلیغات شما



راستی حافظا من هنوز منتظر اون وعده ی اتفاق بزرگ و خوشی هستم که شب یلدا بهم دادی. راستش از سال قبل که فالم درست و بجا درومد بهت اعتماد کردم و همینک در انتظار نفس باد صبا ام که گفتی مشک فشان خواد شد. و منتظرم این عالم پیر دگر باره جوان شود. صدامو داری؟! یا خدا، اون بنده ی منصفتو ضایع نکن یه نفسی بفرست حال بیایم. بریم رو بلندی زندگی. ولی ناموسن پستی بعدش تیز نباشه با سر سقوط کنیم. بوس بوس شب بخیر.
نمیخواستم بنویسم اما تازگی خوندم که اگه حرفایی که نمیتونی بزنی رو هی تو دلت انبار کنی و تو سرت فریادش ن بزنی، هی اکو میشن، زیاد و زیادتر میشن تا اینکه تو دلت تلنبار میشن و گندشون میزنه بالا. پس بنویسشون وقتی نمیتونی فریادشون بزنی. برا همین اومدم که بنویسم که من متنفرم از بحث ی. از بحث دینی و اعتقادی. بنظرم بحث کردن گوه ترین کار دنیاست وقتی از اعتقادت مطمئنی و طرفت هم از قضا گوز فلسفی بودن و روشن فکر بودن میزنه!!! من همینم ک هستم، اگر کسی تو زندگیم هست
تموم شد واقعا از عالی ترین سریال هایی بود که تاحالا دیدم. یه سریال با کلی اتفاقات غیرقابل پیش بینی. اوایل قرن بیستم، چوسان، ژاپن، آمریکا، گو اشین، لی یانگ هوا، گو دونگمه، کیم هی سونگ و چوی یوجین. و خیلیای دیگه. مبارزه، وطن پرستی و خیانت و ترس و شکست و پیروزی. یه سریال که هر کی درامری باید ببینه و حق نداره از دستش بده. با همه کاراکترها مردم و زنده شدم و رفتم و برگشتم. و خوشحالم که الان توی خاطرم این قصه رو دارم.
آقا با داداش کوچیکه کانتر اندروید نصب کردیم، دوتایی بازی می‌کنیم خنده در حد جرررر خو من نوبم هنوز، اینم عین خیار میاد نایفم میکنه
سومی برمیگرده ب خ وقت پیش تقریبا،قبل از مسترسان شاین. Sense and sensibility مال 1995 و اقتباسی از کتاب جین آستین. حتی اگر اینو جایی هم نخونده بودم از سبک ماجرا و حرفاشون قسم میخورم که می‌فهمیدم اقتباسی از یکی از کارای اونه. چطور؟ خب برمیگرده به خیلی وقت پیش. من اول فیلم pride and prejudice رو دیدم و بعد کتابشو خوندم. اون هم اقتباسی از غرور و تعصب اثر جین آستین بود، (و تا ابد جزو بهترین فیلم‌هایی که دیدم خواهد بود) و وقتی s&s رو دیدم، واقعا با خودم گفتم اگر
دوم اینکه خیلی وقت پیش برای یه تستی باید بین اگر اشتباه نکنم turbulent, creative, explorer و یه صفت دیگه یکی رو برای خودم انتخاب میکردم و واقعااااا نمیدونستم کدومو بزنم در آخر creative رو زدم ولی چندی پیش، نتیجه تست 16personalities که گفتما،،، یه Advocate با ۷۲ درصد turbulence شدم
صد سلام راستش الان که هندزفری رو گذاشتم توی گوشم و بهار من گذشته شاید» از ستار رو پلی کردم، یاد رفیقم افتادم که دیشب راجع به این حرف می‌زد که الان با یه آقای عکاسه به نام شروین،که یکم البته عوض شده و الان اولویتش‌ بیشتر کاره تا دوست من و یکم چموش شده، و پسری که دوستم قبلا مریض وار دوستش داشت اما اون بهش توجه نمی‌کرد (کسری) ، حالا هوایی شده و آهنگ عاشقانه برای دوستم فرستاده، و رئیس دوستم، مهرداد، از رفتار دوستم توی یه ماجرایی همین چند روز پیش، که فقط یکم
شاید هرکسی که برای اولین بار میخواد یه سریال سیتکام رو شروع کنه، اول به فرندز فکر کنه، ولی خب من برحسب اتفاق آفیس رو شروع کردم و فصل چهارمم. و درتمام این چهار فصل، هیچوقت تیتراژ رو رد نکردم چون موزیکش به طرز عجیبی احساس خوبی بهم میده :)) نمیدونم، یه حس دوستانه و جذاب، درسته کوتاهه ولی کاملا فیت فیلمه و بنظرم مهم نیست چقدر برای یک موزیک زحمت کشیده شده باشه، همین که انقدر هوشمندانه و تاچینگ باشه که آدم دلش نخواد ردش کنه و حس کنه که ای خدا این چقد خود آفیسه،
سه چیز هست که دوست دارم راجع بهش بنویسم برای خودم ولی اول باید فکرمو جمع کنم، یکیش قضیه احساس نامرئی بودن یکیش قضیه داشتن یک چیز، یا احساس داشتن یک چیز یکیش هم قضیه زندگی سالها بعد از کرونا هر سه تاش هم برام جذابه، فعلا این نوت بماند تا یادم نرود که بنویسمشون
بارون نمیومد ولی هوا خیلی دل بود گفتم برم بیرون یه قدم بزنم ، یه نفس بکشم! زدم بیرون از کجا تا کجا رفتم تو یه خیابونی که چراغ داشته باشه.درخت داشته باشه.یجوری باشه که آدم هوس کنه قدم بزنه. رفتم تو خیابون. دیدی یه وقتایی گریَت نمیادو زور میزنی گریت بگیره؟ داشتم زور میزدم تا یه حس و حال کوچیکی توی دلم بجوشه! نه.نبود هیچ حسی! یکم نگاه کردم به آدما دلم واسه خودم تنگ شد، گوشه ی لبمو کج کردمو سرمو ت دادم که چته لامصب؟! جواب نداشتم واسه خودم سریع سوار
•• هميشه كسانى هستند كه در نهايت دلتنگى نمى توانيم آنها را در آغوش بگيريم بدترين اتفاق شايد همين باشد. #ايلهان_برك
عاح قلبم بلک سوان از ارونوفسکی نمیدونم چی بگم، فقط میدونم که دوباره باید ببینمش تا بتونم تحلیلش کنم. فیلمای این بشر کلا یه حس دارک و ترسناک و موذی بهم میده، یه حس خفگی، یه حس شبیه خوابهای ترسناکی که میبینی ه ها دارن بهت حمله میکنن اما خانوادت باهم میخندن و انگار هنوز متوجه تو نشدن.داری خفه میشی اما هیچ راه نجاتی نیست. یه حس که کلا سیاهه. فیلم معروف دیگه ی این کارگردان مرثیه ای برای یک رویاست. از اهنگ ترجمه فارسی اسمش خوشم میاد، مرثیه ای برای یک رویا.
اخرین کتابی که خوندم، اتاق بود. اون دختره پلید ولی اول فیلمشو دید. نمیدونم توی فیلمش چی دیده بود، ولی با بحث هایی که داشتیم، (بگذریم که چقد بی ادبانه و وحشیانه و تهاجمی بحث میکرد،) تصمیم گرفتم هیچوقت فیلمشو نبینم. به همه هم توصیه میکنم هیچوقت فیلمشو نبینن و اول کتابشو بخونن. واقعا بی انصافیه که کتابش از روی فیلمش قضاوت بشه و انقدر تنفر بهش ورزیده بشه. اون زنیکه ام یه احمقه. (فقط دلم میخواست بهش فحش بدم).

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها