محل تبلیغات شما
بارون نمیومد ولی هوا خیلی دل بود گفتم برم بیرون یه قدم بزنم ، یه نفس بکشم! زدم بیرون از کجا تا کجا رفتم تو یه خیابونی که چراغ داشته باشه.درخت داشته باشه.یجوری باشه که آدم هوس کنه قدم بزنه. رفتم تو خیابون. دیدی یه وقتایی گریَت نمیادو زور میزنی گریت بگیره؟ داشتم زور میزدم تا یه حس و حال کوچیکی توی دلم بجوشه! نه.نبود هیچ حسی! یکم نگاه کردم به آدما دلم واسه خودم تنگ شد، گوشه ی لبمو کج کردمو سرمو ت دادم که چته لامصب؟! جواب نداشتم واسه خودم سریع سوار

صدوسی و هفت_راستی حافظا

صدوسی و شش_دلم گند نگیره

صدوسی و پنج_مستر سانشاین

یه ,باشه ,تو ,واسه ,دلم ,زور ,داشته باشه ,رفتم تو ,واسه خودم ,هیچ حسی ,نبود هیچ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شالگردن تاریخ